اینجانب خروس، هرزه نگار وبلاگ دروغ زن چشم خروس و یکی از ایادی بیگانه، حالا که دم خروس آشکار شده، لب به اعتراف می گشایم. در ابتدا باید به همه خوانندگان یاد آور شوم این اعترافات کاملاً داوطلبانه بوده و هیچگونه تهدیدی از سوی روباهان، شغالها متوجه بنده یعنی خروس نبوده است.
اعتراف می کنم که بنده با همکاری عده ای فریب خورده به قصد براندازی نرم، جنبشی مخملی را که چشم فتنه بود راه انداختیم و این جنبش رنگی را به دو بخش خروسی و مرغی تقسیم کرده مرغها را متوجه حق پایمال شده شان کردیم و واداشتیم دیگر مفتی تخم نگذارند و با این عمل چهره نظام را گه مرغی جلوه دادیم.
اعتراف می کنم که با احتکار تخم مرغ سعی داشتم مقدمات فساد تخم ها را فراهم آورده و از آنها برای کوبیدن به پوز گرگها بهره ببرم.
اعتراف می کنم که یک روز وقتی دم سحر به قصد بیداری ملت قوقولی قوقو کردم، روباهی را که مدتها در کمینم بود، از خواب پرانده و موجبات کدورت خاطر وی را فراهم آوردم. اینجا باید به آن جناب بگویم که ای روباه، ای پیشوا، چه دمی چه سری عجب پایی.
اعتراف می کنم یک بار که دندانهای مبارک شغالی گردنم را می فشرد، به فریب، وادارش کردم دهانش را باز کرده و من با حرکتی مشمئز کننده و متهورانه که مبانی اسلام را به خطر انداخت و جزو اولین اقدامات مخملی من بود فرار را بر قرار ترجیح دادم.
اعتراف می کنم با ترویج اکاذیب و نوحه گریهای سحری، در آینه صبح نمودم و ندای آزادی سر دادم.
اعتراف می کنم که عامل اصلی رواج آنفولانزای مرغی بوده ام.
اعتراف می کنم که هیچوقت گول روباه را نخورده ام در حالی که باید همان بار اول خاشعانه در برابر فریبش که از آن صداقت می بارید، سر تسلیم فرود می آوردم و سرم را از پنجره بیرون می بردم.
اعتراف می کنم که گربه و طرقه با هم هم پیمان شده اند نگذارند اتفاق ناگواری برای من بیافتد و خطری از جانب روباه و شغال، خروس را تهدید کند. از اینجا به ایشان می گویم، زهی خیال باطل. من خودم داوطلبانه در چنگ روباهم.
اعتراف می کنم گاهی اوقات که مرغ گیرم نمی آید، چون گران شده لاکردار، اعتراف می کنم.
اعتراف می کنم که نفسم بگرفته است و همه بلبلان بمرده اند و نمانده است جز غرابی.
اعتراف می کنم که بنده با همکاری عده ای فریب خورده به قصد براندازی نرم، جنبشی مخملی را که چشم فتنه بود راه انداختیم و این جنبش رنگی را به دو بخش خروسی و مرغی تقسیم کرده مرغها را متوجه حق پایمال شده شان کردیم و واداشتیم دیگر مفتی تخم نگذارند و با این عمل چهره نظام را گه مرغی جلوه دادیم.
اعتراف می کنم که با احتکار تخم مرغ سعی داشتم مقدمات فساد تخم ها را فراهم آورده و از آنها برای کوبیدن به پوز گرگها بهره ببرم.
اعتراف می کنم که یک روز وقتی دم سحر به قصد بیداری ملت قوقولی قوقو کردم، روباهی را که مدتها در کمینم بود، از خواب پرانده و موجبات کدورت خاطر وی را فراهم آوردم. اینجا باید به آن جناب بگویم که ای روباه، ای پیشوا، چه دمی چه سری عجب پایی.
اعتراف می کنم یک بار که دندانهای مبارک شغالی گردنم را می فشرد، به فریب، وادارش کردم دهانش را باز کرده و من با حرکتی مشمئز کننده و متهورانه که مبانی اسلام را به خطر انداخت و جزو اولین اقدامات مخملی من بود فرار را بر قرار ترجیح دادم.
اعتراف می کنم با ترویج اکاذیب و نوحه گریهای سحری، در آینه صبح نمودم و ندای آزادی سر دادم.
اعتراف می کنم که عامل اصلی رواج آنفولانزای مرغی بوده ام.
اعتراف می کنم که هیچوقت گول روباه را نخورده ام در حالی که باید همان بار اول خاشعانه در برابر فریبش که از آن صداقت می بارید، سر تسلیم فرود می آوردم و سرم را از پنجره بیرون می بردم.
اعتراف می کنم که گربه و طرقه با هم هم پیمان شده اند نگذارند اتفاق ناگواری برای من بیافتد و خطری از جانب روباه و شغال، خروس را تهدید کند. از اینجا به ایشان می گویم، زهی خیال باطل. من خودم داوطلبانه در چنگ روباهم.
اعتراف می کنم گاهی اوقات که مرغ گیرم نمی آید، چون گران شده لاکردار، اعتراف می کنم.
اعتراف می کنم که نفسم بگرفته است و همه بلبلان بمرده اند و نمانده است جز غرابی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر