۷.۶.۸۸

کمال عدل به فرياد دادخواه رسيد

نظام مقدس جمهوری اسلامی در همه ارکان و ساختارش در دنیا یگانه است. کجای دنیا سراغ دارید هم خواستار محاکمه جانی باشند هم کسی که جنایتها را آشکار کرده شماتت کنند؟ تازه جانیان دو قورت و نیمشان هم باقی باشد که چرا دستمان را رو کردی!

۵.۶.۸۸

مزرعه حیوانات


ناپلئون ایستاد و با ترش‌رویی نظری به حضار انداخت؛ سپس زوزه بلندی کشید. به آن صدا سگ‌ها جلو پریدند و گوش چهار خوک را گرفتند و آن‌ها را که از درد و وحشت می‌نالیدند، جلو پای ناپلئون انداختند. از گوش خوک‌ها خون می‌چکید و سگ‌ها از بوی خون هار شده بودند.
چهار خوک در حالی که از وحشت می‌لرزیدند و از تمام خطوط چهره‌شان آثار گناهکاری خوانده می‌شد، در انتظار بودند. ناپلئون به آنان گفت که به جنایات خود اعتراف کنند. خوک‌ها همان چهار خوکی بودند که وقتی ناپلئون جلسات یکشنبه را موقوف ساخت، اعتراض کردند.
هر چهار خوک اعتراف کردند که از زمان اخراج اسنوبال، مخفیانه با او در تماس بوده‌اند و در تخریب آسیاب بادی به او کمک کرده‌اند و توافق کرده‌اند که مزرعه را تسلیم فردریک کنند. اضافه کردند که اسنوبال به طور خصوصی به آن‌ها اعتراف کرده است که از سال‌ها پیش عامل مخفی جونز بوده است.
وقتی که اعترافات تمام شد، سگ‌ها بی‌درنگ گلوی خوک‌ها را پاره کردند و ناپلئون با صدای وحشتناکی پرسید آیا حیوان دیگری هست که مطلبی برای اعتراف داشته باشد.
سه مرغ اسپانیایی که مسئول طغیان مرغ‌ها در مورد تخم‌مرغ‌ها بودند، جلو آمدند و گفتند که اسنوبال در عالم خواب بر آن‌ها ظاهر شده است و آن‌ها را اغوا کرده که از اوامر ناپلئون سرپیچی کنند. آن‌ها نیز کشته شدند.
بعد غازی جلو آمد و اعتراف کرد که در خرمن‌برداری سال گذشته، مخفیانه شش ساقه گندم دزدیده و شبانه خورده است.
بعد گوسفندی اعتراف کرد که در آب استخر ادرار کرده است. می‌گفت این عمل را با پافشاری اسنوبال کرده است.
سپس دو گوسفند دیگر اقرار کردند که قوچ نری را که از فداییان ناپلئون بوده، موقعی که سرفه می‌کرده، آن قدر دوانده‌اند که مرده است. همه در همان محل به قتل رسیدند.
اعترافات و مجازات آن قدر ادامه یافت تا از کشته پشته‌ای جلو پای ناپلئون ساخته شد و هوا از بوی خون سنگین گشت. از زمان جونز چنین وضعی دیده نشده بود.
مزرعه حیوانات، جورج اورول

۴.۶.۸۸

باغ خاموش،
درختان مغموم،
همه گلها پرپر

دست غارتگر دشمن در کار
داس عریان ستم خونین تر…

‌ای سپیدار بلند
بید افتاده مباش
ریشه در کینه من کن محکم
که به فردا سوگند
چون در آید خورشید
و فرو پاشد این کهنه رباط همه جایش نیرنگ
به گناه همه خونی که فرو ریخت به خاک
به گناه همه زخمی که به جان زد دشمن
داری از تو به پا خواهم کرد

۳.۶.۸۸

لبخند



ز آتش برون آمد آزادمرد
لبان پر ز خنده به رخ همچو ورد

فردوسی، بیرون آمدن سیاوش از آتش


۱.۶.۸۸

وقت خوب مصائب

به وقت خوب مصائب درود بفرستیم

سفارش ست، وگر دیر و زود بفرستیم

خطر کنیم و سری را به باد بسپاریم

سفر کنیم و سلامی به رود بفرستیم

بجز خدا همه از حال خلق باخبرند

بیا برای خدا هم شنود بفرستیم

که بود این که به ما خیره بود آخر کار

به­ جاش برکه به چشم کبود بفرستیم

ضرورت ست چو در نقشه­ ها گرفتاریم

غلط­ زنان گره بر تار و پود بفرستیم

به حکم مفتی ما باغِ دین به بار نشست

خریم اگرچه، به شکرانه کود بفرستیم

چه جای خون جگر، مملکت گلستان ست

اگرچه فاتحه جای سرود بفرستیم

زبان سرخ تو بر باد می­ دهد سر "سبز"

بیا به رمزِ دل از سینه دود بفرستیم.



۲۸.۵.۸۸

کشتن یا تجاوز، مسئله این است

اگر به شما بگویند به فلانی تجاوز کن برایتان قابل انجام تر است یا بگویند فلانی را بکش؟ مجبورید یکی از این دو راه را انتخاب کنید. یک آدم سالم هیچ کدام را برنمی گزیند. آدم آزاده حتا اجبار را هم بر نمی تابد. اما اینجا روی سخن با این دو قشر نیست. سخن از کسی که اگر مجبور شود بالاخره یک گزینه را انتخاب میکند. البته برای خیلی ها اجباری هم در کار نیست. به راحتی از عهده هر دو عمل بر می آیند. کشتن ساده تر است یا تجاوز کردن؟ در روزهای اخیر 69 نفر کشته شده اند. یعنی حداقل 69 قاتل در میان ما به راحتی نفس می کشند و کسی کاری به کارشان ندارد. چند متجاوز وجود دارد الله اعلم. مضحک است که هنوز عده ای در مسئله تجاوز به زندانیان تشکیک می کنند. وقتی زندانبانی به راحتی آدم می کشد، تجاوز کردن امری عادی برایش محسوب می شود.

۲۶.۵.۸۸

لاریجانیسم

لاریجانیسم!

۲۳.۵.۸۸

نظام دنيا را نک بي نظام بايد کرد

تفاوتی نمی کند کروبی دروغ بگوید یا بقیه افراد نظام که مدعی اند هیچگونه تعرض، خشونت، شکنجه، هتک حرمت، تجاوز، بدرفتاری (بازم بگم؟)، در زندانها صورت نگرفته است. به هر حال این وسط یک نفر دارد دورغ می گوید. چه کروبی که متعلق به نظام است به گفته رهبر، چه باقی که کلاً خود نظامند. پس پیدا کردن دروغگو کار سختی نیست. نظام.

۲۰.۵.۸۸

آنجا که عيان است چه جاي خبرست

تعطیلی کهریزک را فقط منابع دولتی خبر داده اند و خب کارنامه آنان هم اظهر من الشمس است. بنابراین نمی توان اطمینان داشت که واقعاً این بازداشتگاه از کاربری خارج شده باشد. در ضمن در خبرها آمده که گفته اند قرار است بازداشتگاه جدیدی در بنای اینک متروک کهریزک احداث شود. طنز روزگار است دیگر که زندانی خراب شود و بر خرابه اش زندانی دیگر درست کنند. به هر حال ما نه تعطیل شدنش را باور کردیم نه اینکه دیگر کسی آنجا در بند نیست ونه آن نامه نمایشی که باعث شد این بازداشتگاه تعطیل شود. حالا هم که بحث تجاوز به عنف مطرح شده است و... که حتا قلمم از نوشتنش شرم دارد. همیشه وقتی چنین مسائلی پیش می آید و بحثهایی مطرح می شود و آنقدر داغ می شود و فراگیر که تنها خواجه حافظ شیرازی از آن بی خبر می ماند و ناگهان رهبری بعنوان فصل الخطاب وارد میدان می شود و با کلی گویی و خط دادن به نیروهایی خاص و چند فرمان نمایشی مثلاً آتش را خاموش می کند، این سوال برای مردم ایجاد می شود که پس ایشان تا الان کجا بودند؟ یعنی خبر نداشتند؟ چرا از ابتدا جلوی این اقدام را نگرفتند؟ مگر ایشان دارای بصیرتی بیش از مردم عادی نیستند؟ پس باید قبل از شروع هر واقعه ای حوادث پس از آن را پیش بینی می کردند و اجازه نمی دادند کارد به استخوان مردم برسد و آبها که از آسیاب افتاد بگویند این مسئله که پیش آمد خوب نبود!
همیشه در این چنین مواقعی یادم می افتد به آن روایت مشهور که علی(ع) خطاب به عثمان فرمود: می دانی در فلان جا گماشته تو به مردم ظلم می کند؟ خبر داری روزگار بر مردم تنگ شده و ستمی بر آنان می رود و دادرسی ندارند؟
عثمان در جواب می گوید: من خبر نداشتنم. علی (ع) پرخاش می کند بر او که تو باید خبر داشته باشی.

۱۸.۵.۸۸

خسک و خستگي و خار بر ريش

چند روز است دائم احساس خستگی می کنم و هیچ چیز حتا استراحت و خواب، این کوفتگی مفرط را بر طرف نمی کند و مانده ام مگر چه کرده ام که این حس، رخت از تنم بر نمی بندد. دوستی بیتی از نظامی برایم خواند که مناسب حال و روزم افتاد.
قضاي بد نگر کآمد مرا پيش
خسک و خستگي و خار بر ريش

عامل ناشناخته

این غیر مسئولین رژیم غیر اسلامی ایران وقاحت را به حد اعلای خود رسانده اند. واقعاً کلمه ای بهتر از ...شعر نمی توانم برای برخی ایرادات پربار ایشان بیابم. احمدی مقدم امروز گفته ویروس، عامل مرگ برخی زندانیان کهریزک بوده است و نه ضرب و شتم. قبلاً هم فرموده بودند که فلانی از مننژیت فوت کرده نه ضربه ای که به سرش خورده است. نوباوه، نماینده دولت در مجلس ملی نیز طی بیاناتی احمقانه گفته بود که روح الامینی زمین خورده و عامل مرگش هم همین بوده. علت سقوط دو هواپیمای اخیر هم امروز، عامل ناشناخته و خطای انسانی ذکر شده است. (عجب!) معلوم نیست چرا فقط دست عوامل بیگانه رو می شود و برخی عوامل همیشه X باقی می مانند. راه اندازی مترجم گوگل در کیفرخواست متهمین (مانیفست جمهوری اسلامی برعلیه دولتهای اروپایی) یکی ازعوامل براندازی نرم آمده و عن قریب است هر که زبان خارجه بداند به جرم براندازی نرم دستگیر شود. نمی دانم براندازی سخت چگونه است؟ بروجردی هم طی یک افشاگری بی سابقه مدعی شده زندانیان بند 209 همان غذایی را می خورند که وزیر اطلاعات می خورد. حالا کدام وزیر اطلاعات خدا می داند. در ضمن سعید حجاریان را به خانه ای برده اند که استخر هم دارد. حالا فکرش را بکنید سعید حجاریان، با آن وضیت چه به استخر.

۱۶.۵.۸۸

بوسه ی زن عنکبوتی


در این روزها، چشم انتظار خبری امیدوار کننده ایم یا پیشرفتی ناچیز حتا که از آن بوی بهبود به مشام برسد. در این روزها هر که را می بینی در لاکی فرو رفته، گوشه ای کز کرده یا درون گود است و به اوضاع می نگرد. در این روزها بیم و امید به هم آمیخته، غم ها مکرر است و شادی ها دوامی ندارد ولی کورسوی امید خاموش نمی شود. در این روزها هیچ چیز به اندازه ی سینما و ادبیات نمی تواند انسان را لحظه ای آرام کند و آنقدر هم هستند شعر و فیلم و داستان های خوب که تجربیات مشابه شرایط فعلی را به رویت بگشایند. در این روزها دیدن بوسه ی زن عنکبوتی را از دست ندهید. مدت ها بود از دیدن هیچ فیلمی اینقدر شگفت زده نشده بودم.

۱۵.۵.۸۸

باید رید

بعد از اين بر وطن و بوم و برش بايد ريد
به چنين مجلس و بر کر و فرش بايد ريد

در حقيقت در عدل، ار در اين بام و درست
به چنين عدل و به ديوار و درش بايد ريد

آن که بگرفته از او تا کمر ايران گه
به مکافات، الا تا کمرش بايد ريد

پدر ملت ايران، اگر اين بي پدر است
به چنين ملت و گور پدرش بايد ريد

به مدرس نتوان کرد جسارت اما
آنقدر هست که بر ريش خرش بايد ريد

اين حرارت که به خود احمد آذر دارد
تا که خاموش شود بر شررش بايد ريد

شفق سرخ نوشت آصف کرماني مرد
غفر اله کنون بر اثرش بايد ريد

آن دهستاني تحميلي بي مدرک و لر
بهر اين ملک، به نفع و ضررش بايد ريد

گر ندارد ضرر و نفع مشيرالدوله
از نوک پاش الي فرق سرش بايد ريد

گر رود موتمن الملک به مجلس گاهي
احتراماْ به سر رهگذرش بايد ريد

میرزاده عشقی

۱۳.۵.۸۸

V.I.P

از پایین: عمو پورنگ، کاراگاه علوی، حسین کرد اردبیلی، صبح بخیر ایران، مایلی کهن؟، بازم حسین کرد اردبیلی(چقدر بزرگه)، جهان کیر الماسی، افشین قطبی (تقریباً هر چی افشین تو عمرم دیدم و تو حافظه تاریخی و ادبی ام سراغ دارم خائن و خایه مال بودن)، امیرقاسمی (این دیگه اینجا چی کار می کنه؟!)، ولید.

ترانه‌ای از محمدتقی بهار به لهجه‌ی مشهدی

یقین درُم اثر امشو به های‌های مو نیست

که یار مسته و گوشش به گریه‌های مو نیست

خدا خدا چه ثمر ای موذنا که امشو

خدا خدایِ شمایه، خدا خدای مو نیست

نمود خونمه پامال و خون‌بهامه نداد

زدم چو بر دمنش دست، گفت پای مو نیست

بریز خونمه با دست نازنین خودت

چره که بهتر از ای، هیچی خون‌بهای مو نیست

بهار اگر شوه صد بار بمیرم از غم دوست

به جرم عشق و محبت هنوز جزای مو نیست.

۱۱.۵.۸۸

اعترافات

اینجانب خروس، هرزه نگار وبلاگ دروغ زن چشم خروس و یکی از ایادی بیگانه، حالا که دم خروس آشکار شده، لب به اعتراف می گشایم. در ابتدا باید به همه خوانندگان یاد آور شوم این اعترافات کاملاً داوطلبانه بوده و هیچگونه تهدیدی از سوی روباهان، شغالها متوجه بنده یعنی خروس نبوده است.
اعتراف می کنم که بنده با همکاری عده ای فریب خورده به قصد براندازی نرم، جنبشی مخملی را که چشم فتنه بود راه انداختیم و این جنبش رنگی را به دو بخش خروسی و مرغی تقسیم کرده مرغها را متوجه حق پایمال شده شان کردیم و واداشتیم دیگر مفتی تخم نگذارند و با این عمل چهره نظام را گه مرغی جلوه دادیم.
اعتراف می کنم که با احتکار تخم مرغ سعی داشتم مقدمات فساد تخم ها را فراهم آورده و از آنها برای کوبیدن به پوز گرگها بهره ببرم.
اعتراف می کنم که یک روز وقتی دم سحر به قصد بیداری ملت قوقولی قوقو کردم، روباهی را که مدتها در کمینم بود، از خواب پرانده و موجبات کدورت خاطر وی را فراهم آوردم. اینجا باید به آن جناب بگویم که ای روباه، ای پیشوا، چه دمی چه سری عجب پایی.
اعتراف می کنم یک بار که دندانهای مبارک شغالی گردنم را می فشرد، به فریب، وادارش کردم دهانش را باز کرده و من با حرکتی مشمئز کننده و متهورانه که مبانی اسلام را به خطر انداخت و جزو اولین اقدامات مخملی من بود فرار را بر قرار ترجیح دادم.
اعتراف می کنم با ترویج اکاذیب و نوحه گریهای سحری، در آینه صبح نمودم و ندای آزادی سر دادم.
اعتراف می کنم که عامل اصلی رواج آنفولانزای مرغی بوده ام.
اعتراف می کنم که هیچوقت گول روباه را نخورده ام در حالی که باید همان بار اول خاشعانه در برابر فریبش که از آن صداقت می بارید، سر تسلیم فرود می آوردم و سرم را از پنجره بیرون می بردم.
اعتراف می کنم که گربه و طرقه با هم هم پیمان شده اند نگذارند اتفاق ناگواری برای من بیافتد و خطری از جانب روباه و شغال، خروس را تهدید کند. از اینجا به ایشان می گویم، زهی خیال باطل. من خودم داوطلبانه در چنگ روباهم.
اعتراف می کنم گاهی اوقات که مرغ گیرم نمی آید، چون گران شده لاکردار، اعتراف می کنم.
اعتراف می کنم که نفسم بگرفته است و همه بلبلان بمرده اند و نمانده است جز غرابی.