۳۱.۴.۸۸

من همه درد بوده ام

از درد بیزارم. وقتی از درد می گویم منظورم هیچ معنای فرامتنی ازین واژه نیست.ا ز درد که می گویم منظورم دقیقاً کاربرد معمول این کلمه است. درد جسم. درد تن. درد مرا ترسو کرده، آنقدر که از درد هراسیده ام از مرگ نهراسیده ام. مرگ هم اگر ترسناک است به خاطر دردی است از کندن جان می برم. اگر درد نبود... اما من دیگر به خانه بازنمی گردم. هر چند از درد می ترسم، هر چند تنم مرا محصور کرده، قفس جانم شده، جسم نازکم تاب درد را ندارد، اما دیگر از درد هم...

هیچ نظری موجود نیست: