۹.۴.۸۸

که موسم ورع و روزگار پرهیز ست

چه هراس انگیزست

جنگ صلح آمیزست

چنگ می اندازد

دولت چنگیز ست

غرش تاریخ ست

ترکشِ «برخیز» ست

شور مشروطه ست این

ساعت تبریزست

روز و شب بیدارم

روزگارم چیزست

راه می پیماییم

جا نزن، تجویزست!

خشمناکیم اما

خونمان پاکیزه ست

سبزها سرخ آلود

چه بهار آمیز ست

صبح خواهد آمد

صبرمان سرریزست

۱ نظر:

ناشناس گفت...

معرکه بود این شعر