۷.۵.۸۸
۵.۵.۸۸
انتری که لوطی اش بله...
اما عشق انتر چشم و گوش چوپان را کور و کر کرده بود. چوپان چنان عاشق و واله بوزینه گشته بود که با یاران گرمابه و گلستان پشینش تندی کرد و گفت: نه! من حمایت شدیدم را از انتر دست آموزم اعلام می دارم و مواضع من به این انتر نزدیکتر است تا شما. بعضی ها گفتند: نکند خبری است و ما نمی دانیم؟ آخر این انتر مؤنث است و... و پاره ای با شنیدن این مطلب با خود ریز خندیدند و چوپان تکان خوردن سر شانه هاشان را دید. گفت: جو سازی نکنید. سیاه نمایی نکنید. بالا بروید پایین بیایید من انتر خودم را می خواهم. در ضمن به شما چه؟ من که میدانم شما عامل بلوریها هستید و می خواهید با این حرفها انتر مرا به نام خود مصادره کنید. اعضای شورا، نگاهی به یکدیگر افکندند و دیدند این حرفها فایده ای ندارد، پس گفتند: به بیضه هامان، بگذارید هر گهی که می خواهد تناول کند. و این گذشت تا اینکه یک روز که چوپان دمر به خوابی خرگوشی فرو رفته بود، انتر بر اساس سلیقه انتری اش، با دیدن مقعد چوپان حالی به حالی شده و اختیار از کف داد. با خود فکر کرد من که هر غلطی بکنم به چشم این خسرو شیرین بود. پس معامله اش را از مخفیگاهش بیرون آورده و در اقدامی انتحاری در مقعد لوطی اش فرو برده و به سپوخیدن وی اقدام کردندی. چوپان که تازه فهمیده بود انترش نر بوده هر چه فغان کرد که: آی...آی... نموده شدم، کسی به حرفش اعتنا نکرد و مردم ده گمان کردند که چوپان دروغ می گوید و گرگ، ببخشید انتر، همه کون وی را صاف همی کردندی و همی کردندی و همی کردندی و طمع گله چوپان را هم کرد که سگ گله واق واق کرد و انتر هم منصرف شد. القصه، انتر که خودش را معلوم نیست چگونه با صفات و آلات اناث جا زده بود آخر سر،(...) خودش را زده و جیم شدندی و چوپان ماند و یک گشادی به ژرفای تاریخ.
نتیجه گیری اخلاقی: (...) نزن بهر کسی اول خودت دوم کسی.
۴.۵.۸۸
۱.۵.۸۸
چون دوست دشمن است
۳۱.۴.۸۸
اخراجی ها
دوم اینکه بی شک این افراد که اتفاقاً در خوب موقعیتی خود را نشان دادند، تا پیش از این طمع به پستی یا مقامی داشتند و بوی کباب به مشامشان رسیده بود، غافل از اینکه در دولت کریمه جایی برای چاپلوسان و حریصان به قدرت نیست. دولت احمدی نژاد دولت شایسته سالار به معنای واقعی است. کسانی که امروز در تریبون مجلس یا روزنامه شان مشایی را انتخابی ناشایست می دانند آگاه باشند که اگر موسوی هم بر فرض محال به کرسی ریاست جمهوری تکیه می زد و به آنها میزی و مقامی پیشنهاد می داد، آنها با ولع می پذیرفتند. چه خوب است که دشمنان زود دستشان رو می شود و این به برکت و لطف خداست. اخراجیهای بعدی همانانی هستند که امروز سنگ جلوی پای احمدی نژاد می گذارند و لابد فردا کوه.
نکته سوم اینکه کسانی که در انتخاب احمدی نژاد تشکیک می کنند، بدانند که در درجه اول به رهبری شک کرده اند و در درجه دوم به رای 25 میلیونی مردم. کسانی که به انتخاب مشایی به معاون اولی اعتراض دارند در واقع خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه در جبهه حامیان موسوی قرار گرفته اند که هنوز نمی دانند 13 میلیون نصف 25 میلیون است. نکند این آقایان هم مدعی اند در انتخابات تقلب شده که حالا اینطور به احمدی نژاد می تازند؟
در پایان باید بگویم که من احساس خطر می کنم. زیرا نگران هر چه تنها تر شدن احمدی نژادم و اینکه اطرافش را افرادی گرفته اند که هیچ تمکینی از رای و نظرش ندارند. ماجرای صفین را به یاد دارید؟
من همه درد بوده ام
۲۵.۴.۸۸
مجلس سهراب کُشان
ازین خویشتن کشتن اکنون چه سود
چنین رفت و این بودنی کار بود
۱۱.۴.۸۸
مرغ سحر ناله سر کن
هنرهایی را که به نوعی بازتاب اندیشه سیاسی هنرمندانشان یا نشان دهنده اوضاع و شرایط سیاسی روزگار هستند، همیشه دوست داشته ام. هر چند به اعتقاد بسیاری، هنر سیاسی دارای تاریخ مصرف است و بعد از تغییر اوضاع یا گذشت زمان ویژگی اش را از دست می دهد، اما باید پذیرفت که در خراس تاریخ، تقریباً هر اتفاقی، معادلی در گذشته داشته و انگار هیچ رویداد تازه ای در طول تاریخ روی نمی دهد. بنابراین هنرهای سیاسی هم همیشه در حال سر بر آوردن از خاکستر خودشان و تولدی دوباره هستند.
بدون شک پیشینه ی شعر سیاسی از دیگر هنرهای ایرانی بیشتر است. از قرن سوم هجری و به کتابت در آمدن زبان دری در قرن چهارم تا امروز، انواع اشعار سیاسی سروده شده و بیشتر شاعران مشهور ادبیات فارسی حداقل یک شعر سیاسی در کارنامه شان دارند. اما متأسفانه اشعار سیاسی ایرانی، همه به نوعی به جز چند مورد استثنا، پر است از ناله و گریه و نفرین و ضجه. مخصوصاً در دوره مشروطه و پس از آن این مورد کاملاً مشهود است. نگاهی کوتاه به دیوان عارف، میرزاده عشقی، فرخی یزدی، ملک الشعرا بهار و نیما و پس از آن، این ادعا را کاملاً اثبات می کند.
احتمالاً برای پاسخ به اینکه چرا اینگونه است، باید به دنبال ریشه های اجتماعی و فرهنگی ایرانیان گشت زیرا حتا در شعرهایی که روحیه عصیانی شاعر جای مرثیه گویی و گریستن بر خویشتن را گرفته، باز نوعی دست رو دست گذاشتن و سازش با ستم تا جایی که قدرت حاکم در نهایت خودش تن به زوال دهد، عدم تحرک و انفعال دیده می شود. تمام این نشانه ها، بیانگر این واقعیت هستند که شاعر(زبان حال همه ملت)، حتا در جهان مجازی شعرش نیز جسارت عصیان را ندارد. به تعبیر فوکو، روح است که تبدیل به قفس تن شده و دایم در انتظار دستی از غیب به سر می برد که او را از غم، ستم و شرایط نامبارک برهاند.
با نگاهی به اشعار سروده شده در دوره مشروطه و بدون در نظر گرفتن شرایط حاکم و اوضاع سیاسی و تاریخی آن دوره، اصلاً پیدا نیست شاعر از جفای معشوق می نالد یا جور حاکمان و دولتمردان.
باید گفت، گریستن بر خود و حدیث نفس و مرثیه سرایی، آنقدر که زیبا و شاعرانه است، فاقد حس شور و برانگیختگی لازم برای تحریک توده هاست و در بسیار موارد حتا روشنگر و آگاهی بخش نیز نبوده و در نهایت در حوزه اشعار غنایی جای می گیرد نه سیاسی به مفهومی که رایج است.
((ايواي اوغول!)) دئيب چكه رم ناله,آغلارام
ناله م دوشنده هرداشا, ديللنديرر داشي
قبرينده بيتمه يينجه قيزيل لاله,آغلارام
عادت ائديبدير آغلاماغا,گوزلريم منيم
تاثير ائدرمي قاتلينه سوزلريم منيم؟
× × ×
تك بير سنه اوره ك دولوسو باغلاييب اميد
دائم الين له حس ائله ييرديم نجاتيمي
آزادليقين يولوندا سني ائتديلر شهيد
بي رحملر زهرله ديلرشن حياتيمي
قلبيم اينانميرام دوزه بو سون مصيبته
باعث لرين دوچار اولا نفرين ولعنته!
× × ×
هر زحمته تحمل ائده ن, بي نوا آنان
مين ذوق آليردي نازيني چكديكده صبح وشام
ايندي روادير اي گوزومون نورو, ناگهان
من اوز بويوم برابري اوغلومدان آيريلام؟
يوخ – يوخ! جهاني ترك ائله ييب ئولمك ايستره م
هجرينده قويمارام اوره گيم باغلاسين ورم
× × ×
آلدي قراروصبريمي, دهشتلي ماتمين
اولدوم بلاي فرقت وحسرتله روبرو
سنسيز نه حظي وار, داها معناسيز عالمين؟
چوخ گوردو بير سني منه بو چرخ كينه جو
حقيمده روزگار ائله دي ظولمونو تمام
يولداشلازين گرك آلا ظالمدن انتقام
ترجمه ی شعر:
روی هر مزاری اشک خونبارم را میریزم/ ناله وای پسرم کشیده و میگریم/ ناله ام سنگ را به سخن میاورد/ تا روی قبرت لاله سرخ نروییده گریانم/ چشمان من به گریه عادت کرده است/ آیا سخنانم در قاتل تاثیری دارد؟/ * * * * با قلبی اکنده امیدم به تو بود/ همیشه حس میکردم که ناجی ام تو خواهی بود/ تو را در راه آزادی شهید کردند/ زندگی پر نشاط مرا بیرحمان به زهر آلودند/ قلبم طاقت این مصیبت را ندارد/ باعثان دچار لعن و نفرین شوند/ * * * * مادر بی نوایت هر زحمتی را تحمل میکرد/ صبح و شام هزاران ذوق میکرد از کشیدنت نازت/ نور چشمم اکنون آیا رواست که ناگهان/ من به این اندازه از پسرم جدا شوم؟/ نه نه میخواهم ترک دنیا کرده و بمیرم/ نمیگذارم در هجرت قلبم ورم کند/ * * * * ماتم دهشتناکت صبر و قرارم را ربوده است/ با بلای فراق و حسرت روبرو شده ام/ این چرخ کینه جو تو را برایم زیاد دید/ روزگار در حق من ظلم را به نهایت رساند/ دوستانت باید از ظالم انتقام گیرند
1. شهیدین آناسی، محمد بیریا